ساعت ۸:۱۲ صبح روز جمعه ۸ فروردین
خوابش رو دیدم
و چقدر برام لذت بخش بود
دیشب مجموعا ۵ ساعت خواب بودم و با احتساب کسلی کلی بهاری نباید انقدر زود بیدار میشدم
ولی به حدی دیدنش توی خواب برام لذت بخش بود که انگار یک آمپول شادی و نشاط بهم تزریق کردن، ینی به طرز عجیبی خواب رو از سرم پروند و البته خییییلیییی هم شیرین و دوست داشتنی بود.
طوری که انگار سوالی که پرسید برای این بود که بگه من که دوستت دارم و اون ماده معطری که بهم داد یعنی
تو لیاقت توجه و محبت منو داری.
.
.
.
فقط نکته عجیبش برام این بود که سر کلاس دکتر شاهسوارانی چیکار میکردیم و دکتر چرا داشت به شورای صنفی فحش میداد و چرا گوشه انتهایی کلاس نردبان گذاشته بودن!
خدایا ینی واقعا بودنش رو بهم هدیه میدی؟!
آتش زیر خاکستر
درباره این سایت